معرفی کتاب های نشر شانی

با ما شعر بخوانید🌹

معرفی کتاب های نشر شانی

با ما شعر بخوانید🌹

معرفی کتاب های نشر شانی
نویسندگان

کتاب مایادا

۲۰
خرداد

کتاب مایادا  

کتاب مایادا اثر جین ساسون است که توسط شراره معصومی ترجمه و در نشر شانی ترجمه شده است. نشر شانی یکی از باتجربه‌ترین و پُرعنوان‌ترین ناشرهای برتر کشور است که سابقه‌ی درخشانی در نشر کتاب‌های ترجمه‌ی خارجی با توجّه به رعایتِ اصول و قوانین دارد.  
کتاب مایادا نیز در بهار سال 1399 از این نشر پُرتوان منتشر شده است. جین ساسون در مقدمه‌ای کوتاه بر این کتاب می‌گوید در سفری که به عراق داشته می‌خواهد که مترجم زن در کنارش باشد و به این ترتیب با مائده العسگری که متعلّق به خانواده‌ای با‌نفوذ و ثروتمند است، آشنا می‌شود که این آشنایی به دوستی عمیقی منجر می‌شود‌.
مایادا یا همان مائده گرفتار زندان صدام حسین می‌شود. 
کتاب مایادا روایت زندگی مائده العسگری است و روایت جنایاتی که در زندان صدام حسین شاهد بوده و...
در این کتاب روایت ایرانیانی  که از عراق رانده شده‌اند نوشته شده و اینکه چطور مایادا از زندان نجات می‌یابد و همین‌طور بخش‌هایی از زندگی مایادا را توصیف می‌کند. 
مایادا درباره مادری است که نگران فرزاندنش هست و از سرنوشت خود اطمینان ندارد..
مایادا روایت انسان هایی است که بی هیچ دلیلی قربانی شده‌اند...
این داستان روایت زندگی است با همه‌ی فراز و فرودهایش ... و روایت عشق و ایثار و فداکاری. این کتاب یکی از پُرفروش‌ترین و پُرطرفدارترین کتاب‌هایی است که توسط زنان نوشته شده و سبکی خاص، بی‌نظیر و دلخراش دارد.

  • ۰ نظر
  • ۲۰ خرداد ۹۹ ، ۰۳:۵۲
  • ۱۳۳ نمایش
  • نشر شانی

کتاب سه‌شنبه‌ها با موری
اثر میچ دیوید آلبوم است که توسط علی امیدیان ترجمه و در
نشر شانی و در بهار ۱۳۹۹ منتشر شده است. 

میچ دیوید آلبوم (متولد ۲۳ می سال ۱۹۵۸) نویسنده‌ی آمریکایی و روزنامه‌نگار، فیلمنامه‌نویس، نمایشنامه‌نویس، مجری رادیو و تلویزیون و نوازنده است. وی، فارغ‌التحصیل دانشگاه براندیس در رشته‌ی جامعه‌شناسی و فوق‌لیسانس روزنامه‌نگاری و مدیریت بازرگانی از دانشگاه کلمبیای نیویورک سیتی است. او شاید بیشتر به خاطر داستان‌های الهام بخش و موضوعاتی که با کتاب‌ها، نمایشنامه‌ها و فیلم‌هایش در پیوند است، شناخته شود. سه‌شنبه‌ها با موری در سال ۱۳۹۹ با ترجمه‌ی علی امیدیان از نشر شانی منتشر شده است. 

یک معلم پیر و دلسوز که تا مرز بی‌نهایت می‌آموزد و تمام نکاتی را که یک انسان لازم است بداند می‌گوید. خیلی از این موضوعاتِ آموزنده در زندگی بشر عبرت‌آموز و سودمند هستند. او در جلسه‌های تدریسش معناهای مختلف زندگی، انسانیت، عشق، ازدواج، جامعه، قدرت بخشودن و سختی‌های پیری و کهولت، و دیگر نکات مفید را بیان می‌کند. نکاتی که پای احساسات انسانی و ارتباط عاطفی انسان‌ها را به میان می‌آورد و رویاهای کاذب را نادیده می‌گیرد. همچنین موضوعاتی مثل فرهنگ نظام سرمایه‌گذاری و جوامع سیری‌ناپذیر بشریت را در قالب کلمات به تصویر می‌کشد. 
داستان و شخصیت‌های این کتاب کاملا واقعی هستند. کتاب روایتی گزارش‌گونه دارد. داستان رویارویی یک استاد پیر روانشناسی اجتماعی با مرگ، به وسیله‌ی یکی از دانشجویان قدیمی‌اش به رشته‌ی تحریر درآمده است. موری شوارتز که استادی پیر و سرزنده است متوجّه می شود که به نوعی بیماری کُشنده و پیش‌رونده‌ی عصبی دچار است و ماجرا از اینجا آغاز می شود. موری در دیدارهای متعدد با دانشجوی سابقش میچ که حالا یک روزنامه‌نگار سرشناس است، رازهایی را که به تجربه از زندگی و مرگ و عشق آموخته است فاش می کند. 
ترجمه های مختلفی از این کتاب به زبان فارسی موجود است، اما از آنجا که این کتاب در حوزه‌ی ادبیات ژورنالیستی قرار گرفته است، و یا از یک منظر دیگر یک کتاب روانشناسی به شمار می‌آید، هیچ‌گاه برای انتقال صریح و روان مفاهیم موجود در آن، به شکلی جدّی مورد توجّه مترجمان قرار نگرفته است. نشر شانی ترجمه‌ی دقیقی از این کتاب را منتشر کرده است که دارای بخش‌هایی افزوده‌شده توسط نویسنده نسبت به چاپ‌های قبلی آن بوده و این نیز یکی دیگر از ویژگی‌های منحصر به فرد این ترجمه به حساب می‌آید.
از دیگر آثار میچ آلبوم می‌توان به (پنج نفری که در بهشت ملاقات کنیم) و (برای یک روز بیشتر) اشاره کرد.

  • ۰ نظر
  • ۲۰ خرداد ۹۹ ، ۰۳:۵۰
  • ۱۲۹ نمایش
  • نشر شانی

کتاب مردانی در آفتاب 
اثر غسان کنفانی نویسنده‌ی فلسطینی است که توسط مریم نفیسی‌راد ترجمه و در بهار ۱۳۹۹
از انتشارات شانی منتشر شده است. این کتاب که به سبکی بی‌نظیر با تعلیق و کشش بالا نوشته شده تاکنون جوایز متعددی را کسب کرده است. 
این کتاب جایزه‌ی اصدقاء الکتاب لبنان و جایزه‌ی منظمه الصحافین جهانی و هم‌چنین جایزه‌ی اللوتس کتاب آسیا و آفریقا را از آن خود کرد.
فیلمی از روی رمان به نام فریب خوردگان هم ساخته شده است. 
جایزه‌ی طلایی جشنواره‌ی قرطاج فیلم‌های عربی و آفریقایی را بُرده و ‌به‌ عنوان  صد فیلم برتر سیاسی تاریخ جهان انتخاب شده است.
 سه مرد فلسطینی، از سه نسل مختلف، قصد مهاجرت قاچاقی از فلسطین به کویت را دارند. هرکدام غرق در مشکلات خود اهم از بی‌پولی‌اند و همین امر باعث می‌شود که برای پرداخت مبلغی کمتر و در عین حال انتخاب راهی سهل‌الوصل‌تر 
همراه راننده‌ ابوالخیزران شوند.

در کتاب مردانی در آفتاب با یک ترجمه‌ی خوب و روان و کاملا حرفه‌ای مواجه هستیم.
مردانی در آفتاب یکی از پرطرفدارترین و جذاب‌ترین کتاب‌هایی است که نشان می‌دهد برای زندگی بهتر می‌توانیم در وطن خودمان تلاش کنیم و خطر مهاجرت را به جان نخریم.
در هر صفحه از این کتاب با ترجمه‌ای روان همراه با جملات مفهومی و پندآموز رو‌به‌رو هستیم که به شیوه‌ی پازلی و با تعلیق بالا نوشته شده است.

مردانی در آفتاب رمانی غم‌انگیز و وحشت‌‌آور است که تا آخر عمر رهایت نخواهد کرد. شخصیت‌های داستان خیلی خوب پرداخت شده‌اند و روایتی ماندگار را در ذهن مخاطب به نمایش می‌گذارند. وقتی عرصه‌ی زندگی، بانگِ کمبودها و نداری‌ را سر می‌دهد، در این جریانِ ناراحت‌کننده شخصیت‌ها تبدیل به افراد جدیدی می‌شوند که با رویا و آرزو پا به مسیر سیلاب می‌گذارند. سیلابی از مشکلات و سختی‌ها که در فرسایشِ مسیر از آن‌ها سایه‌ای خاکستری باقی می‌ماند.

  • ۰ نظر
  • ۲۰ خرداد ۹۹ ، ۰۳:۴۷
  • ۱۱۶ نمایش
  • نشر شانی

کتاب هرگز رهایم نکن

اثر: کازوئو ایشی‌گورو

مترجم: صبا کاظمی آسو

نشرشانی

سال 1398

هرگز رهایم نکن (به انگلیسی: Never Let Me Go) رمانی نوشته کازوئو ایشی‌گورو نویسنده ژاپنی- بریتانیایی است که در سال ۲۰۰۵ منتشر شد. این رمان در همان سال نامزد جایزه بوکر و در سال ۲۰۰۶ نامزد جایزه آرتور سی کلارک شد. مجله تایم نیز آن را به عنوان بهترین رمان سال ۲۰۰۵ برگزید و آن را در لیست ۱۰۰ رمان برتر انگلیسی زبان، از سال ۱۹۲۳ تا ۲۰۰۵ قرار داد. در سال ۲۰۱۰ این رمان به کارگردانی مارک رومانک، با همین نام از سوی هالیوود نیز دستمایه اقتباس سینمایی قرار گرفت. این رمان توسط صباکاظمی آسو ترجمه و در سال ۱۳۹۸ در انتشارات شانی منتشر شده است. 
تلاش کازوئو ایشی‌گورو در ترسیم فضایی که خواننده بتواند به زندگی نو و فرهنگ عشق‌آفرینی در اوجِ تلخی‌ها و سختی‌ها عادت کند، خیلی خوب به ثمر نشست و رمانی علمی_ تخیلی با سبکی عاشقانه را پدید آورد. در این رمان دانش‌آموزانی که در مدرسه‌ی هیلشم بزرگ می‌شوند، یک نوع زندگی خاص و عجیب را سپری می‌کنند. شخصیت اصلی قصه که کتی نام دارد، یازده سال است که به عنوانِ پرستار خدمت می‌کند و البته بیمارانش را خودش انتخاب می‌کند. او با دو نفر به نام‌های روت و تام آشنا می‌شود. روت و تام دو نفر از شاگردان مدرسه‌ی هیلشم هستند. تام رفتاری عجیب و غیرمنتظره دارد و روت رابطه‌ی دوستی خوبی با کتی دارد و از دورانِ کودکی با او آشناست. کتی شروع به یادآوری خاطراتش می‌کند و جریان داستان جذاب‌تر می‌شود. سرپرست مدرسه، آنها را از سیگار و عشق منع می‌کند. آدم‌هایی که احساس دارند ولی شبیه یک الگوی نامعمولی از انسان زندگی می‌کنند. تجربه‌ی زیستن در این رمان ملموس است و از فضاپردازی خوبی بهره بُرده است. 


قسمتی از متن کتاب:

امّا هیچ‌وقت فرصت کافی نیست. همیشه عجله داری یا آنقدر خسته‌ای که توان گپ زدن درست و حسابی را نداری. خیلی زود این ساعت‌های تنبل، سفرها و بی‌خوابی‌ها به بخشی از وجودتان تبدیل می‌شود و همه‌ی آنها را از حالتِ بدن‌تان، نگاه کردن‌تان و طرز حرکت و لحن حرف زدن‌تان می‌فهمند. ادعایی ندارم که از همه‌ی این‌ها قوی‌ترم، امّا یاد گرفتم که با آنها زندگی کنم.

  • ۰ نظر
  • ۲۰ خرداد ۹۹ ، ۰۳:۴۴
  • ۱۵۴ نمایش
  • نشر شانی

کتاب مغازه خودکشی
اثر: ژان تولی
مترجم: نازنین جباریان 
نشر: شانی
سال نشر: ۱۳۹۹

مغازه‌ی خودکشی اثر ژان تولی جز کتاب‌های پُرفروش آمازون است که در سال ۲۰۰۷ منتشر شد و تاکنون به بیش از بیست زبان زنده‌ی دنیا ترجمه شده است. این رمان از بهترین و بامحتواترین رمان‌های فانتزی سیاه است که در آن مرگ حضوری متراکم و عجیب دارد و خواننده را به موضوعاتی مثلِ عشق به زندگی و ساختنِ یک زندگیِ بهتر تشویق می‌کند.

داستان در زمانی نامعلوم رخ می‌دهد که در آن مردم همه افسرده هستند و به جز مرگ و خودکشی چاره‌ای نمی‌بینند. تمامی شهر در غم و اندوه فرو رفته است و آسمان شهر معمولاً همیشه گرفته و ابری است. هوا آلوده و لبخند از لبان مردم رفته است و جایش را به گریه داده است. در این میان، خانواده‌ای وجود دارد که مغازه‌ای به نام مغازه‌ی خودکشی دارند و لوازم خودکشی مردم شهر را فراهم می‌کنند. پدر خانواده میشیما تووآچ و همسرش لوکرز به همراه سه فرزند خود وینست، مرلین و آلِن مغازه را اداره می‌کنند. میشیما و لوکرز نام سه فرزند خود را از شخصیت‌های معروف تاریخ که خودکشی کرده‌اند، انتخاب کرده‌اند و سعی می‌کنند ناامیدی و غم و اندوه دوران را به فرزندان خود نیز القا کنند و آنها را با واقعیت جامعه روبه‌رو کنند. ولی در این میان، فرزند کوچک‌شان آلِن که طی یک بارداری ناخواسته متولّد شده است، تمامی محاسبات و برنامه‌های خانواده را به هم می‌ریزد. آلِن حتّی از زمان تولّد لبخند به لب دارد و هر چه که بزرگتر می‌شود، برخلاف خانواده‌اش و مردم، رفتار و حرف‌هایش پُر از امیدواری و خوش‌بینی است و از غم و ناراحتی گریزان است و برعکس سعی می‌کند غم و ناراحتی را از خانواده و شهر دور کرده و مردم را به داشتن امید و خوشحالی دعوت کند...‌ ژان تولی نویسنده‌ی فرانسویِ مغازه خودکشی که رمانی به سبک طنز سیاه است، به خوبی توانسته شرایط بد جامعه را تصویرسازی کند و به همراه شخصیت اصلی داستان که آلِن نام دارد، خواننده را جذب داستان کتاب کند. در سال ۲۰۱۲ انیمیشنی نیز بر اساس این رمان ساخته شد که بسیار دیدنی است.
در طول داستان آلن به مخاطب می‌آموزد که جنگیدن برای زندگی بیشتر از خودکشی ارزشمندتر است و طرفدارانِ بیشتری دارد. چون خودکشی انتخابِ انسان‌های ضعیف و شکست‌خورده است که هیچ‌وقت برای عشق به زندگانی تلاشی نکرده‌اند. 
داستان در زمان و مکان نامعلومی اتفاق می‌افتد و به سبکی جلو می‌رود که روندِ امید به زندگی و روشنایی در قلبِ بشر، و مخالفت و سرسختی در مقابلِ دشواری‌ها در جمله ‌به ‌جمله‌اش موج می‌زند. 
در آخر داستان جملاتی پندآموز و شوک‌آور نوشته می‌شود که بسیار چالش‌برانگیز و مهیج است و فکر مخاطب را درگیر می‌کند. البته از این پایان برداشت‌ها و نکات مختلفی را می‌توان دریافت کرد و این بستگی به ذهن مخاطب دارد که چه مطلبی را از چالشِ آخرِ روایت برداشت کرده است. 
یکی از هیجان‌انگیزترین قسمت‌های کتاب، خانواده‌ی تواچ هستند که برای شغل و هدفِ منحصربه فردِ خود تلاش می‌کنند و اخباری سیاه و گاه غلط را گسترش می‌دهند. اخباری که عشق به زندگی را نابود کرده و روحیه‌ی دیگران را تضعیف می‌کند. همچنین پسر خانواده‌ی تواچ وسایلی جدید و عجیب را برای خودکشی اختراع و عرضه می‌کند. آنها عقیده دارند: آیا در زندگی شکست خورده‌اید؟ پس لااقل در مرگ‌تان موفق باشید. 
و با همین عقاید غلط و تاریک، به هر کسی که قصد خودکشی داشته باشد، لوازم خودکشی ارائه می‌دهند.
در مقابلِ تمام این سیاهی‌ها و تیرگی‌های خفقان‌آور، آلن شخصیتی سرزنده و معقول است که تاریکی‌ها را روشن می‌کند و مثل چراغی در فضای ساختمانِ تاریکِ می‌درخشد. آلن از هر تیتر خبر، نکات مثبتی دریافت می‌کند و از دید روشنِ خودش اخبار را تعریف می‌کند. او هیچوقت قوانین تیره و ضدزندگیِ مغازه را رعایت نمی‌کند و تغییرات واضحی در رفتارهایش ایجاد می‌کند.

قسمتی از متن کتاب: 

در بسته بود و میشیما کنار پنجره‌ی اتاق خوابشان ایستاده بود. با دستش پرده را کنار نگه داشته بود و داشت به خورشیدی که انگار در خون خودش غرق بود، نگاه می‌کرد. به برج‌های مقابلی که همه خود را از آن بالا به پایین پرت مي‌کردند و فلسفه‌ی زندگی پایان می‌یافت. آینده‌ای که با سقوط آزاد از بین می‌رفت و انسان‌ها و رویاهایشان، آن پایین خرد شده و از هم می‌پاشیدند.
مسیو توووآچ مغازه‌داری که افکارش مالیخولیایی شده بود، با رنگ سرخ غروبی که در چشمانش تابیده بود، احساس بی‌کسی، ناتوانی، بی‌ارزشی، کثیفی، ضعف و شکست می‌کرد.
حتی کم کم داشت نسبت به لوکرز هم احساس نا‌امیدی می‌کرد. به نظر می‌رسید همه چیز در حال فروپاشی و نابودی بود، حتی عشق و زیبایی هم داشت تا ابد به دست فراموشی سپرده می‌شد. افکار جورواجور مدام در سرش می‌چرخیدند و همهمه ایجاد می‌کردند. دیگر مدت‌ها بود نه فصلی وجود داشت، نه رنگین‌کمان و نه برفی مي بارید. پشت برج‌‌های روبرو، تپه‌های شنی بزرگی پدید آمده بودند که گاهی اوقات باد دانه‌ شن‌ها را در بلوار برگووی پخش می‌کرد و حتی از زیر درهای مغازه‌ی خودکشی نیز داخل مغازه نفوذ می‌کردند. پرند‌ه‌هایی که یا بر سر کمبود اکسیژن خفه می‌شدند و یا ایست قلبی می‌کردند. صبح که مي‌شد، زنان قبل از آن که خودشان را نیست و نابود کنند، پر‌های آن پرندگان را جمع ‌می‌کردند و برای خودشان کلاه‌های عجیب و غریب درست می‌کردند. گاهی صدای داد و فریاد مردم از داخل استادیوم بزرگ ورزشی بلند می‌شد و در آن لحظه، در جایی دیگر از شهر، کسانی بودند که کابوس می‌دیدند و از ترس درون رخت خوابشان پیچ و تاب می‌خوردند.

  • ۰ نظر
  • ۲۰ خرداد ۹۹ ، ۰۳:۴۰
  • ۱۱۶ نمایش
  • نشر شانی

کتاب دختری در قطار
اثر: پائولا هاوکینز
مترجم: لیلا قاسمی
نشر: شانی
سال انتشار: ۱۳۹۹

کتاب رمان دختری در قطار نوشته‌ی پائولا هاوکینز، یک رمان دلهره‌آور بریتانیایی است. این رمان در آغاز انتشارش در صدر پُرفروش‌ترین کتاب‌های داستان نیویورک تایمز قرار گرفت و توانست با شکستن رکورد فروش «هری پاتر» عنوان پُرفروش‌ترین رمان سال ۲۰۱۵ را تصاحب کند. 
ریچل زنی الکی است که شوهرش تام او را به خاطر دختری به نام آنا ترک کرده است. ریچل هر روز مسافر قطاری است که از کنار خانه‌ی تام و همسایه‌اش مگان عبور می‌کند. بعد از گذشت مدّتی تام، مگان را نیز فریب می‌دهد. حال مگان باردار است و فکر می‌کند که تام پدر بچه است. ولی در همین آشفتگی، اتفاقی عجیب رخ می‌دهد که مخاطب را وادار می‌کند تا داستان را تا آخر ادامه بدهد. 
شخصیت زن در داستان که درگیر بی‌رمقی و زندگی بدونِ عشق با وابستگی شدیدی به مصرف نوشیدنی سکرآور و بی‌خوابی شده است، نیاز زیادی به دیده‌شدن و مورد توجّه قرار گرفتن دارد. زنی که هنوز گذشته‌اش را فراموش نکرده و در طولِ داستان روزهای شیرین و تلخِ گذشته را ورق می‌زند. در این بین شخصیتی روان‌شناس وارد داستان می‌شود که خلا داستان را پُر می‌کند و ذهنِ مخاطب را به تفکر وا‌می‌دارد. این شخصیت به اندازه‌ای مبهم و قابل تامل توصیف شده است، که در طول داستان متهم اصلی پرونده‌ی قتل شناسایی می‌شود. ولی تمام داستان این نیست. همیشه مجرم نفر دیگری است که حتّی فکرش را هم نمی‌کنید. گاهی اعتراض از زندگی و وضعِ موجود به شکل وایه‌گویی و مونولوگ‌های درونی از زبان شخصیت اصلی بیان می‌شود. این زن به دنبال استقلال و درکِ واقعی دنیای زنانه نیست. بلکه تمام ذهنش درگیرِ عشقی از دست رفته است که هیچ‌وقت برنمی‌گردد. 
دختری در قطار، داستانی شگفت‌انگیز، حقیقت‌طلب، عبرت آموز و غم‌انگیز است که روانکاوانه مفاهیم ذهنی و عاطفی را در قالب جملات خلق می‌کند. 

برشی از متن:
قطار هشت‌‌وچهار دقیقه‌ی صبح تقریباً خالی است. پنجره‌ها باز هستند و هوا بعد از طوفانِ دیروز خنک شده‌است. مگان چیزی حدود ۱۳۳ ساعت است که گم شده‌است، و من حس بهتری نسبت به ماه‌های پیش دارم. وقتی به آینه نگاه می‌کنم، تفاوت را در چهره‌ام می‌بینم. پوستم صاف‌تر و روشن‌تر و چشمانم براق‌تر شده‌اند. مطمئن هستم که حتّی چندگرم هم وزن کم نکرده‌ام، ولی احساس چاقی مفرط ندارم. من همان حسِ خودم را دارم. همان خود قبلی‌ام.

برشی از متن:
تنهـا جایی کـه احساس مالکیتِ واقعی می‌کنـم، اتـاق خواب کوچک من اسـت کــه در آن یـک تخت دو نفـره و یک میز چیده شده‌اند و فضای خالی قابل توجّهی برای قدم برداشتن بین آنها وجود ندارد.
زندگی در ایـن‌جا راحت اسـت، ولـی جایی نیست که دلم بخواهد آن‌جا باشـم. به همیـن دلیل در اتاق پذیرایی و یا پشت میز آشـپزخانه، ضعیف و معذب وقت می‌گذرانـم. مـن کنترل خودم را روی هـمه‌چیـز، از جمله ذهنــم از دسـت داده‌ام.

  • ۰ نظر
  • ۲۰ خرداد ۹۹ ، ۰۳:۳۷
  • ۱۷۹ نمایش
  • نشر شانی

کتاب دوئل

۲۰
خرداد

 

کتاب دوئل
اثر: آنتوان چخوف 
مترجم: سودابه پاس‌لاری
نشر: شانی
 سال ۱۳۹۹

دوئل نوشته‌ی آنتوان چخوف برای اوّلین بار در سال ۱۸۹۱ به چاپ رسید. دوئل یکی از معدود داستان‌های بلند چخوف است که با اثرگذاری و کشش داستانی‌اش، حتّی پس از گذشت یک قرن جذابیت خود را برای خواننده حفظ کرده و از این رو می‌توان آن را یکی از مهّم‌ترین آثار چخوف نویسنده‌ی مشهور و تاثیرگذار روس دانست.
 این رمان به‌حدی جالب و عبرت‌آموز است که محال است کسی بتواند در یک معرفی کوتاه به همه‌ی نکات مثبت کتاب و مفاهیم پندآموز آن اشاره کند. از همان ابتدای داستان و با خواندن اوّلین جملاتِ کتاب، خواننده متوجّه می‌شود که این رمان با دیگر رمان‌های آنتوان چخوف تفاوت بسیاری دارد.
داستان دوئل بر مبنای جدال دو شخصیت اصلی کتاب که یکی جانورشناسی به نام ون کورن و دیگری مامور حکومتی به نام لاوسکی است شکل می‌گیرد. این دو جهان‌بینی و عقاید متضادی با یک‌دیگر دارند، جانورشناس با عقاید داروینیسم اجتماعی‌اش، عقیده دارد تنها افراد شایسته و قدرتمند در خور بقا هستند و لاوسکی که تفکری هملت‌گونه دارد مُدام از روی ظاهرسازی، تمام فساد و فرومایگی اخلاقی‌اش را به پیشینیان و تمدن نسبت می‌دهد. 
چیزی که باعث جذابیت داستان می‌شود آن است که هیچ یک از دو شخصیت اصلی پیروز نمی‌شوند. بنابراین اگر جهان‌بینی هر دو کاراکتر در آخر شکست می‌خورد پس حق با چه کسی است؟ عقیده‌ی کدام‌یک درست است؟ 
در واقع چخوف در نوشته‌اش قضاوت را بر عهده‌ی خواننده می‌گذارد و جانب هیچ‌یک از قهرمانان اصلی داستان را نمی‌گیرد، همین هم باعث کشش و جذابیت وافری در داستانش می‌شود. 
در رمان شخصیت‌های دیگری نیز وجود دارد، که هر یک نقشی اساسی و مهّم در پیش‌برد داستان دارند. برای مثال کشیش جوانی که علیرغم شخصیت سبک‌سری که دارد نقشی بسیار حیاتی در روز دوئل ایفا می‌کند. 
قصه‌ای تلخ و دردی عمیق پشتِ هر کدام از جملات این کتاب پنهان است که با وجود غم‌انگیز بودن، روزنه‌ای از امید را در دل مخاطب روشن می‌کند. داستانِ شخصیت‌هایی ضعیف است که دنبال راه‌های بزرگ هستند. اما هنوز طبق عادتِ گذشته همان مسیر قبلی را می‌جویند‌. داستان در شهر کوچکی در قفقاز و در کنار دریای سیاه رخ می‌دهد. شخصیت داستان لاوسکی به جای اینکه در راه درست خود قدم بردارد، وقتِ خود را به کارهای روزانه و نقل داستان‌های نامربوط می‌گذراند. داستان دوئل در جایی پایان می یابد که شخصیت لاوسکی مرگ را حس می‌کند اما زندگی تازه‌ای را شروع کرده است.

قسمتی از رمان:
کوه‌های تیره‌رنگ و زیبا در قسمت‌ تنگه‌ها و دره‌هایش انگار شکاف خورده و زخمی بودند. بوی روح‌انگیز و مطبوع در عین حال مرموزی فضا را پر کرده بود. از بین شکاف‌ها، کوهای دیگری به رنگ قهوه‌ای، صورتی، یاسی و دودی که غرق در نور خورشید بودند به چشم می‌خورد. گاه‌گاهی که از کنار یک دره رد می‌شدند، صدای آبی که از بالا فرو می‌آمد و به سنگ‌های روی زمین می‌خورد و به اطراف می‌پاشید به گوش می‌رسید.
 لاوسکی گفت: 
« اَه، این کوه‌های لعنتی، حالم ازشون بهم می‌خوره.»
جایی که رود سیاه با رود زرد یکی می‌شود، هم‌چون جوهر سیاه‌رنگش می‌کند و با آن دست به گریبان می‌شود.
دکه‌ی تاتار کِربلایی دوهان با پرچم روسیه بر پشت بام‌اش، و متنی به این مضمون: 
«دوهان با صفا»
 که با گچ نوشته شده بود به چشم می‌خورد. در نزدیکی‌‌اش باغی کوچک بود که دور تا دورش با پرچین‌های چوبی حفاظ شده و میز و صندلی‌هایی درونش بود. در بیشه‌زار هم میان انبوه درختچه‌های خار‌دار درخت سرو تنهای بسیار زیبایی ریشه دوانده بود.

  • ۰ نظر
  • ۲۰ خرداد ۹۹ ، ۰۳:۳۵
  • ۱۶۲ نمایش
  • نشر شانی

 

کتاب سرگذشت ندیمه
اثر: مارگارت اتوود
مترجم: زینب اسحاقیان درچه
نشر شانی
سال ۱۳۹۹

 

کتاب سرگذشت ندیمه با عنوان اصلی The Handmaid’s Tale اثر مارگارت اتوود Margaret Atwood نویسنده و فعال اجتماعی کانادایی است که در سال ۱۹۸۵ منتشر شد. اتوود تا به امروز رمان‌ها و مجموعه داستان‌های زیادی منتشر کرده و توانسته دو بار جایزه «من بوکر» را کسب کند.
این رمان بسیار معروف و پُرفروش در سال ۱۹۸۵ به رشته‌ی تحریر درآمده است و در سال ۱۹۸۷ جوایز آرتور سی کلارک و جایزه‌ی بهترین داستان انگلیسی زبان گاورنر را در همان سال از آن خود کرده است.
سرگذشتِ ندیمه مربوط به یک جامعه‌ی آرمانی به نام جلید است که توسط یک حکومت تئوکراتیک اداره می‌شود. یعنی حکومتی که در آن دین حکم‌رانی می‌کند. این جامعه روی زنان تمرکز کرده است و آن‌ها هیچ حقوق اجتماعی و جایگاه واقعی زنانگی را ندارند. البته مفهوم و مقصود، تمامِ زن‌ها نیست. بلکه زن‌هایی که ندیمه هستند و حق مالکیت و آزادی شخصی در زندگی و جامعه ندارند. 
این داستان مربوط به زندگی یک ندیمه به نام افرد است. زنی از طبقه‌ی متوسط جامعه که پس از دگرگونی های سیاسی و مذهبی در کشورش به اجبار و با بی‌رحمی همسر و فرزند خردسالش را از دست می‌دهد و خود نیز به عنوان ندیمه به منازل فرماندهان که از افرادسیاسی حکومت هستند، وارد می شود. وظیفه‌ی ندیمه‌ها در آن زمان، باروری و زادوولد بوده است تا منحنی رشد جمعیت را از روند نزولی شدن برهانند.
شهروندان در این دوران، روزگارشان را در قحطی و هراس از دستگیری‌های واهی حکومت و گاهی اعدام سپری می کردند. این شهروندان به درجات مختلف تقسیم می شدند. گروه اول؛ فرماندهان که از اشراف بودند و به همراه همسران‌شان در خانه‌های مجلل به همراه مارتاها و ندیمه‌ها زندگی می‌کردند.
گروه دوم؛ مارتاها یا همان خدمتکاران خانه بودند و انجام کارهای روزمره را برعهده داشتند. گروه سوم؛ ندیمه‌هایی بودند که در خانه‌هایی که به دلایلی فرزندی در آن وجود نداشت، وظیفه‌ی تولید مثل را بر عهده داشتند.
گروه چهارم؛ خاله ها بودند که آموزش و تربیت ندیمه‌ها را در اردوگاه‌های مخصوص بر عهده داشتند.
هرگونه آزادی و قدرتِ اختیار در این حکومت منتفی است. همه‌ی افراد ملزم به انجامِ وظایفِ مشخّص شده‌ی خود هستند و دیگر هیچ اولویتی شخصی در زندگی‌شان ندارند. در غیراین‌صورت به مستعمرات که جایگاه افرادِ خائن و زنان اجاق‌کور است، فرستاده می‌شوند و به دلیل بیگاری‌هایی که از آنها کشیده می‌شود، عمرشان را از دست می‌دهند.
فصای کتاب تاریک و سیاه است و تلخی‌های ندیمه بودن را به نمایش می‌گذارد. در طول قصه پای شخصیت‌های طغیان‌گری به داستان باز می‌شود که هر کدام نقشی در این مهلکه دارند. 
در سال ۲۰۰۵ سریال «سرگذشت ندیمه» محصول کشور آمریکا الهام گرفته از این رمانِ جذاب به تصویر کشیده شد و از فروش بالایی بهره‌مند شدند.
ژانر درام این رمان باعث جذب مخاطبان بسیاری در سرتاسر کشورهای دنیا شده است. مخصوصا زنان که با شخصیتِ اوّلِ این داستان همزادپنداری کرده و به سرنوشتِ این زنان علاقه‌مند می شوند. تا جایی که دوست دارند بدانند این کتاب براساس واقعیت نوشته شده یا تخیلاتِ ذهنِ نویسنده است؟ به گفته‌ی خود نویسنده داستان او واقعی و برگرفته از دست‌نوشته‌هایی کشف شده در کانادا می باشد. اما تخیلات و خلقِ شخصیت‌ها نیز در آن ماهرانه به رشته‌ی تحریر در آورده شده است و رمانی بسیار قوی است. 
واشنگتن پست _ بوک ورلد نیز درباره‌ی رمان سرگذشت ندیمه اثر مارگارت اتوود نوشته است:
سرگذشت ندیمه رمانی است آمیخته به طنز، هراس و هشدار که از آمیزش تیره و تار سیاست و روابط زن و مرد به طرزی هنرمندانه پرده برمی‌دارد. رمان اتوود به لحاظ تخیل آینده‌نگرش، از جهاتی، کتاب ۱۹۸۴ اثر اورول را به خاطر می‌آورد.

قسمتی از رمان:

این باغ قلمرو همسر فرمانده است. اغلب از شیشه‌ی نشکنِ پنجره‌ی اتاقم او را می‌بینم کـه روی کوسـن زانوزده، شـال آبی آسمانی‌اش را روی کاله‌ی باغبانی‌اش گذاشـته، سـبدحصیـری در کنـارش را کـه قیچـی و تکه‌هایـی نــخ بــرای بسـتن در آن جـای داده اســت. باغبانی کـه از نوکران فرمانده اســت، کارهای سـنگین باغ را انجام می‌دهد. همسر فرمانده دستور می‌دهد و با عصایش به سمتی اشاره می‌کنـد. اکثر همسران باغی برای خودشـان دارند. این فرصتی است بـرای آنان تا دستور بدهند و کاری وجود داشته باشد که در اوقات فراغت‌شان بـه آن بپردازند. من هـم زمانی بـاغ داشتم. هنوز می‌توانـم بوی خاک بیل‌زده‌ی آن را حس کنم. پیازهای درشت در دستم، صدای برگ‌های خشک و بذرها در میان انگشتانم، همه‌ی این‌ها را می‌توانم به یاد بیاورم.


قسمتی از رمان:

با همراهم از خیابان رد می‌شویم. دیگر در قلمرو فرماندهان نیستیم. اینجا خانه‌های بزرگ دیگری وجود دارند. جلوی یکی از این خانه‌ها نگهبانی در حال مرتّب کردنِ چمن‌هاست. چمن‌ها مرتّب و کوتاه، و نمای خانه زیبا و مرمت‌شده است. مثل تصاویر زیبایی که گاهی در مجلات دکوراسیونِ خانه و باغ می‌دیدیم. اینجا هم عدم حضورمردم همان حال و هوای خواب آلودِ همیشگی را دارد. خیابان مثلِ یک موزه است.

  • ۰ نظر
  • ۲۰ خرداد ۹۹ ، ۰۳:۳۳
  • ۱۴۴ نمایش
  • نشر شانی

 کتاب یادداشت‌های زیرزمینی

کتاب یادداشت‌های زیرزمینی
اثر: فئودور داستایوفسکی
مترجم: سودابه پاس‌لاری
نشر شانی
سال ۱۳۹۸

کتاب یادداشت‌های زیرزمینی که به جرئت می‌توان آن را یکی از مهم‌ترین آثار داستایوفسکی و ادبیات روس دانست برای اوّلین بار در سال ۱۸۶۴ در روسیه به چاپ رسید.
شخصیت اصلی داستان مرد زیرزمینی است که ۴۰ سال دارد‌. او فردی غیر قابل اعتماد است که از خود بیزار و رنجیده است. قسمت اوّل رمان بیانگر مونولوگ تلخ مرد زیرزمینی در اعماق زیرزمینی در پترزبورگ است. این مرد از آگاهیِ مفرط نسبت به دیگر مردمِ عادی و فلاکت‌های‌شان، رنج می‌کشد و در کنج انزوای زیرزمینی‌اش پناه گرفته است. زیرزمین در این رمان سمبلِ مبارات از دنیا و اجتماع است. او نسبت به تمام فلاکت‌ها و شوربختی‌ها، به استیصال می‌رسد طغیان می‌کند. و قسمت دوم کتاب «به مناسبت برف نمناک» روایت داستانی جذاب است که به انزوای مرد زیرزمینی ورود می‌کند. در این بخش نویسنده، چهار داستان را برای خواننده به نمایش در می‌آورد. داستان اول برخورد ناگهانی او در خیابان با یک افسرنظامی است. داستان دوم درباره‌ی جشن خداحافظی از همکلاسی‌های دوران دبیرستانش است. و دو روایتِ دیگر که کام او را در نهایت تلخ می‌کند. 
داستایوفسکی به خوبی توانسته پیچیدگی‌ها و تناقضات شخصیتی مرد زیرزمینی را که از آگاهی بیش‌ از حد به کنج انزوا خزیده و نسبت به همه و حتی خودش را که پُر از نفرت است به تصویر بکشد. در قسمتی از داستان می‌خوانیم که مرد زیرزمینی می‌گوید آگاهی بیش از حد خودش نوعی بیماری مهلک است و خود را نیز فردی معرفی می‌کند که دچار این بیماری شده است. 
داستایوفسکی در این رمان عجیب‌ترین و جالب‌ترین شخصیتی را خلق می‌کند که هر چیزی را که در ذهنش است، به همان شکلِ انزجارآور بیان می‌کند. نوعی حسِ پریشانی که در پوستِ مخاطب رخنه می‌کند و نمادِ انسان و تمام واقعیت‌های درونی‌اش است. 


قسمتی از رمان:

اسب کوچک پُر موی ابلق سورتمه‌چی از برف پوشیده شده بود و از سرمای شدید خس‌خس می‌کرد. همه‌ی این‌ها را به خوبی به یاد می‌آورم.
با سرعت به سمت سورتمه دویدم اما به محض این‌که پایم را بلند کردم تا سوار شوم به یاد این‌که چگونه سیمونوف آن شش روبل را با حقارت به من داده بود افتادم و این فکر باعث شد کمرم خم شود و مانند گونی روی سورتمه بیفتم و فریاد بزنم...


قسمتی از متن:

‌تو به کاخ بلورینی که هنوز خراب نشده است، اعتماد داری، کاخی که در آن هیچ‌کس نمی‌تواند به کس دیگری زبان درازی کند یا برایش شکلک درآورد، شاید دلیل ترس من از این بنا همین باشد. این‌که از کریستال است و ویرانی‌ناپذیر، و نمی‌شود در آن به هیچ‌کس حتّی به یک شخص صمیمی زبان درازی کرد.
می‌دانید اگر کاخ نبود و به جایش یک لانه‌ی مرغ بود، من برای این‌که خیس نشوم به درونش می‌خزیدم، امّا آن را از روی حق شناسی و سپاس‌گذاری و یا تنها به این دلیل که من را از خیس شدن مصون نگاه داشته است، کاخ نمی‌نامیدم. احتمالاً دارید می‌خندید و می‌گویید در این شرایط، یک لانه‌ی مرغ بهتر از یک عمارت بزرگ است. بله و من این‌طور پاسخ می‌دهم که، اگر یک لانه‌ باعث شود یک نفر از خیس شدن زیر باران در امان بماند در آن صورت من آن را با یک عمارت و کاخ برابر خواهم دانست. اگر زندگی فقط همین خیس شدن زیر باران باشد، در آن صورت من با این افکار که مُدام در ذهنم هستند و می‌گویند تنها هدف زندگی این نیست، و اگر زندگی این است بهتر است در عمارت زندگی کنیم، در لانه‌ی مرغ چه کنم؟!

  • ۰ نظر
  • ۲۰ خرداد ۹۹ ، ۰۳:۲۹
  • ۱۶۳ نمایش
  • نشر شانی

کتاب کوزای یاغی

کتاب کوزایِ یاغی
نویسنده: عثمان شاهین
مترجم: دنیا میرزایی
نشر شانی
سال ۱۳۹۹


عثمان شاهین نویسنده‌ی کتابِ کوزای یاغی در سال ۱۹۴۰ در ارسلانکوی متولد شد.
 اولین رمان او به نام «بادسرخ»  جایزه ی بزرگ TRT را دریافت کرد، چند رمان دیگرش هم جوایز ارزشمندی دریافت کرده‌اند. برخی داستان های او به زبان های مختلف ترجمه و چاپ شده است. تاکنون از روی سیزده داستان او فیلم ساخته‌اند. فیلم‌ها در مراسم فیلم داخلی و خارجی برای سینمای ترکیه ۵۸ جایزه دریافت کرده‌اند.
رمانِ کوزای یاغی، یک رمانِ عبرت‌آموز، تعصب‌گونه و غم‌انگیز است. 
تلاش عثمان شاهین در جلب توجّه خوانندگان به اتفاقات تلخ و ناهنجاری که در رمان کوزای یاغی رخ می‌دهد، ریشه در اندوه‌ها و سختی‌های مُداومی است که مردم روستانشین در زمان گذشته متحمل شده‌اند. در این رمان رنجی عجیب و غیرمنتظره رخ می‌دهد که ماحصل رفتار آقا بِکیر خانِ اصیل از زادگاه فیرات است. علاقه‌ی خان به همسر دوم که زنِ دلخواهِ اوست، باعث می‌شود نسبت به همسر اوّل خود و دو فرزنداش عمر و کوزا بی‌تفاوتی نشان دهد. همین اختلاف، سببِ بغضی در سینه‌ی کوزا می‌شود و  خشم او را مثل آتشفشانی شعله ور می‌کند.
در واقع رمان کوزای یاغی با ازدواج زنی از قبیله‌ی هالُف با خانِ قبیلهی فیرات آغاز می شود که با آمدنِ دومین همسر خان به عمارت، مشکلات زنِ اوّل در قالبِ کلمات به تصویر کشیده می‌شود. این مشکلات سبب می‌شود او به همراه دو فرزند خود به نام‌های «عمر» و «کوزا» از عمارت خارج شود و زندگی مستقلی داشته باشد و به سختی فرزندانش را بزرگ کند.
عمر بعد از بازگشت از سربازی با دختر خاله‌ی بیوه‌ی خود ازدواج می کند که همسر سابقش خان بوده است و از آن‌جایی که دختر خاله‌اش صاحب بخشی از ارث می‌شود، باعث کدورت بین او و فرزندان خان و در نهایت کُشته شدن عمر می‌شود.
کوزا که در استانبول در رشته‌ی مهندسی تحصیل می‌کرد با شنیدن خبر مرگ برادرش به روستا  برمی‌گردد و ترک تحصیل می‌کند و در صددِ گرفتن انتقام برادرش برمی‌آید. کوزا تصمیم می‌گیرد یاغی شود و به همراه دو تن از دوستانش به کوه می‌روند. آنها با هر فردی از قبیله‌ای که کوزا را کُشته بودند روبه‌رو می شدند و او را می‌کُشتند.
بعد از سال‌ها اتفاقاتِ تلخ و کُشتن‌های پیاپی، کوزا فکر می‌کند کسانی که باید کُشته شوند در اصل پدرش، مادر ناتنی و برادران ناتنی‌اش هستند. برای همین طبق یک نقشه آنها را به قتل می‌رساند و در نهایت خودش هم از جانب روستاییان تیر می‌خورد و زخمی می‌شود و به خاطر خونریزی زیاد، پیش از آخرین دیدار با مادرش روی صندلی عقب ماشین جان می‌دهد.
رمانِ کوزای یاغی روایتِ یک زخم بر زخم‌های دیگر است. زخمی که پوسته‌ی زخم‌های دیگر را می‌شکافد و جریان‌های دیگری از گذشته‌ای فراموش نشده، واضح و روشن در آن نفوذ می‌کند.


‌قسمتی از رمان:

آن‌لحظه که آقا بِکیر دستم را گرفته بود و با محبّت به چشم‌هایم نگاه می‌کرد، هیچوقت فراموش نمی‌کنم. او را برای اوّلین بار از نزدیک می‌دیدم. قد و قامتش بلند و شوخ‌طبع بود. حدود سی‌سال داشت. موهایش سیاه مجعد بودند و به اندازه‌ای برازنده و خنده‌رو بود که قلب هر زنی را به تپش می‌انداخت. وقتی از اسب عروسی‌ام پیاده شدم و بر خاکِ «بوسان» پا گذاشتم، زمین از جای خود لغزید. در واقع یک هیاهوی غیرقابل باور برپاشد. همه سعی می‌کردند مرا از نزدیک ببینند.

 

قسمتی از رمان:

بعد از ناهار، همسرم برای حرف زدن بـا زارعین از عمارت خارج شد. من هم خدمتکار را صدا زدم و بـا همراهی او در خانه چرخیدم و اتاق های عمارت را نظاره کردم. صندوق جهیزیه و بقچه‌هایم را باز کردم و در گنجه‌هـا قرار دادیم. انبارها، گنجه‌های آذوقه و حلبی‌ها از ذرّت‌های
بو داده، کره‌ی نباتی و شیره‌ی انگور پُر بود. قیسی، کیسه‌های انگور خشک، توت خشک و ترشی‌ها هم در جعبه‌های مخصوص بودند. سُوکون، مرکز قبیله بـود. از پنجره‌ی شرقی اتاق خواب‌مان، روستای سُوکون که نمی‌دانستم چند خانه دارد، دیده می‌شد.

  • ۰ نظر
  • ۲۰ خرداد ۹۹ ، ۰۳:۲۴
  • ۱۱۳ نمایش
  • نشر شانی