معرفی کتاب های نشر شانی

با ما شعر بخوانید🌹

معرفی کتاب های نشر شانی

با ما شعر بخوانید🌹

معرفی کتاب های نشر شانی
نویسندگان

کتاب سرگذشت ندیمه

سه شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۳۳ ق.ظ

 

کتاب سرگذشت ندیمه
اثر: مارگارت اتوود
مترجم: زینب اسحاقیان درچه
نشر شانی
سال ۱۳۹۹

 

کتاب سرگذشت ندیمه با عنوان اصلی The Handmaid’s Tale اثر مارگارت اتوود Margaret Atwood نویسنده و فعال اجتماعی کانادایی است که در سال ۱۹۸۵ منتشر شد. اتوود تا به امروز رمان‌ها و مجموعه داستان‌های زیادی منتشر کرده و توانسته دو بار جایزه «من بوکر» را کسب کند.
این رمان بسیار معروف و پُرفروش در سال ۱۹۸۵ به رشته‌ی تحریر درآمده است و در سال ۱۹۸۷ جوایز آرتور سی کلارک و جایزه‌ی بهترین داستان انگلیسی زبان گاورنر را در همان سال از آن خود کرده است.
سرگذشتِ ندیمه مربوط به یک جامعه‌ی آرمانی به نام جلید است که توسط یک حکومت تئوکراتیک اداره می‌شود. یعنی حکومتی که در آن دین حکم‌رانی می‌کند. این جامعه روی زنان تمرکز کرده است و آن‌ها هیچ حقوق اجتماعی و جایگاه واقعی زنانگی را ندارند. البته مفهوم و مقصود، تمامِ زن‌ها نیست. بلکه زن‌هایی که ندیمه هستند و حق مالکیت و آزادی شخصی در زندگی و جامعه ندارند. 
این داستان مربوط به زندگی یک ندیمه به نام افرد است. زنی از طبقه‌ی متوسط جامعه که پس از دگرگونی های سیاسی و مذهبی در کشورش به اجبار و با بی‌رحمی همسر و فرزند خردسالش را از دست می‌دهد و خود نیز به عنوان ندیمه به منازل فرماندهان که از افرادسیاسی حکومت هستند، وارد می شود. وظیفه‌ی ندیمه‌ها در آن زمان، باروری و زادوولد بوده است تا منحنی رشد جمعیت را از روند نزولی شدن برهانند.
شهروندان در این دوران، روزگارشان را در قحطی و هراس از دستگیری‌های واهی حکومت و گاهی اعدام سپری می کردند. این شهروندان به درجات مختلف تقسیم می شدند. گروه اول؛ فرماندهان که از اشراف بودند و به همراه همسران‌شان در خانه‌های مجلل به همراه مارتاها و ندیمه‌ها زندگی می‌کردند.
گروه دوم؛ مارتاها یا همان خدمتکاران خانه بودند و انجام کارهای روزمره را برعهده داشتند. گروه سوم؛ ندیمه‌هایی بودند که در خانه‌هایی که به دلایلی فرزندی در آن وجود نداشت، وظیفه‌ی تولید مثل را بر عهده داشتند.
گروه چهارم؛ خاله ها بودند که آموزش و تربیت ندیمه‌ها را در اردوگاه‌های مخصوص بر عهده داشتند.
هرگونه آزادی و قدرتِ اختیار در این حکومت منتفی است. همه‌ی افراد ملزم به انجامِ وظایفِ مشخّص شده‌ی خود هستند و دیگر هیچ اولویتی شخصی در زندگی‌شان ندارند. در غیراین‌صورت به مستعمرات که جایگاه افرادِ خائن و زنان اجاق‌کور است، فرستاده می‌شوند و به دلیل بیگاری‌هایی که از آنها کشیده می‌شود، عمرشان را از دست می‌دهند.
فصای کتاب تاریک و سیاه است و تلخی‌های ندیمه بودن را به نمایش می‌گذارد. در طول قصه پای شخصیت‌های طغیان‌گری به داستان باز می‌شود که هر کدام نقشی در این مهلکه دارند. 
در سال ۲۰۰۵ سریال «سرگذشت ندیمه» محصول کشور آمریکا الهام گرفته از این رمانِ جذاب به تصویر کشیده شد و از فروش بالایی بهره‌مند شدند.
ژانر درام این رمان باعث جذب مخاطبان بسیاری در سرتاسر کشورهای دنیا شده است. مخصوصا زنان که با شخصیتِ اوّلِ این داستان همزادپنداری کرده و به سرنوشتِ این زنان علاقه‌مند می شوند. تا جایی که دوست دارند بدانند این کتاب براساس واقعیت نوشته شده یا تخیلاتِ ذهنِ نویسنده است؟ به گفته‌ی خود نویسنده داستان او واقعی و برگرفته از دست‌نوشته‌هایی کشف شده در کانادا می باشد. اما تخیلات و خلقِ شخصیت‌ها نیز در آن ماهرانه به رشته‌ی تحریر در آورده شده است و رمانی بسیار قوی است. 
واشنگتن پست _ بوک ورلد نیز درباره‌ی رمان سرگذشت ندیمه اثر مارگارت اتوود نوشته است:
سرگذشت ندیمه رمانی است آمیخته به طنز، هراس و هشدار که از آمیزش تیره و تار سیاست و روابط زن و مرد به طرزی هنرمندانه پرده برمی‌دارد. رمان اتوود به لحاظ تخیل آینده‌نگرش، از جهاتی، کتاب ۱۹۸۴ اثر اورول را به خاطر می‌آورد.

قسمتی از رمان:

این باغ قلمرو همسر فرمانده است. اغلب از شیشه‌ی نشکنِ پنجره‌ی اتاقم او را می‌بینم کـه روی کوسـن زانوزده، شـال آبی آسمانی‌اش را روی کاله‌ی باغبانی‌اش گذاشـته، سـبدحصیـری در کنـارش را کـه قیچـی و تکه‌هایـی نــخ بــرای بسـتن در آن جـای داده اســت. باغبانی کـه از نوکران فرمانده اســت، کارهای سـنگین باغ را انجام می‌دهد. همسر فرمانده دستور می‌دهد و با عصایش به سمتی اشاره می‌کنـد. اکثر همسران باغی برای خودشـان دارند. این فرصتی است بـرای آنان تا دستور بدهند و کاری وجود داشته باشد که در اوقات فراغت‌شان بـه آن بپردازند. من هـم زمانی بـاغ داشتم. هنوز می‌توانـم بوی خاک بیل‌زده‌ی آن را حس کنم. پیازهای درشت در دستم، صدای برگ‌های خشک و بذرها در میان انگشتانم، همه‌ی این‌ها را می‌توانم به یاد بیاورم.


قسمتی از رمان:

با همراهم از خیابان رد می‌شویم. دیگر در قلمرو فرماندهان نیستیم. اینجا خانه‌های بزرگ دیگری وجود دارند. جلوی یکی از این خانه‌ها نگهبانی در حال مرتّب کردنِ چمن‌هاست. چمن‌ها مرتّب و کوتاه، و نمای خانه زیبا و مرمت‌شده است. مثل تصاویر زیبایی که گاهی در مجلات دکوراسیونِ خانه و باغ می‌دیدیم. اینجا هم عدم حضورمردم همان حال و هوای خواب آلودِ همیشگی را دارد. خیابان مثلِ یک موزه است.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی