کتاب مسخ

کتاب مسخ
فرانتس کافکا
مترجم گ. نسرکانی
یک روز صبح وقتی گرگور سامسا نفسنفس زنان
از یک خواب آشفته پرید.
ناگهان متوجه شد که تبدیل به یک حشره ی موذی غول پیکر شده است.
او به پشت سفت و سخت و زره مانندش افتاده بود
و وقتی سرش را کمی بالا آورد شکم گنبدی مانند
و قهوه ای رنگش را دید که با رگه های قوسی شکل سفت و
محکمی تقسیم بندی شده است. پتو آنقدر بالا رفته بود که به سختی روی شکمش بند بود
و نزدیک بود سر بخورد و بیفتد
و پاهای بیشمارش که در مقایسه با سایر اندامهایش
به صورت رقت آمیزی بسیار نازک بودند
جلوی چشم هایش از روی بیچارگی تکان می خوردند.
پیش خودش گفت: یعنی چه بلایی سرم اومده؟
برای تهیه ی این کتاب می توانید به پیج اینستگرام نشر شانی مراجعه کنید:
@nashreshani1
همچنین می توانید از سایت نشر شانی تهیه کنید:
http://www.nashreshani.com
- ۰ نظر
- ۲۱ اسفند ۹۸ ، ۲۰:۵۶
- ۱۱۵ نمایش