معرفی کتاب های نشر شانی

با ما شعر بخوانید🌹

معرفی کتاب های نشر شانی

با ما شعر بخوانید🌹

معرفی کتاب های نشر شانی
نویسندگان

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نشرشانی» ثبت شده است

کتاب غزلحصار

۰۱
اسفند

کتاب غزلحصار
شاعر: میرفواد میرشاه ولد

هر چند که سیراب شدن از تو سراب است
لب هام عطش دارد و لب های تو آب است
در ساغر من چشم تو را ریخته ساقی
در ساغر من سعی دو میخانه شراب است
بر پهنه ی پیشانی تو جای دو ابروت
گسترده پر و بال تو به غیظ عقاب است
کوهم که شکسته ست به لبخند تو بغضم
جاری شده بر گونه ی من سنگ مذاب است
تنها ثمر روز و شب سر شده با عشق
یک شاخه گل خشک شده لای اتاق است
این روح به تنگ آمده در کالبد من
این پیله که دور تو تنیدند حباب است


برای تهیه ی این کتاب می توانید به پیج اینستگرام نشر شانی مراجعه کنید:
@nashreshani1

همچنین می توانید از سایت نشر شانی تهیه کنید: 

http://www.nashreshani.com

  • ۳ نظر
  • ۰۱ اسفند ۹۸ ، ۲۳:۴۲
  • ۷۸ نمایش
  • نشر شانی

کتاب سطرهای انفرادی
شاعر: محنا امیری

تنها نشسته است غمی در اتاق من
فنجان و چای کهنه دمی در اتاق من
تو نیستی و خیس شده چشم پنجره
باران گرفته است کمی در اتاق من
چون آفتاب بود ولی ساکت و صبور
می زد غروب ها قدمی در اتاق من
وقتی به جای خاطره ها مانده جای تو
این روزها صدای بمی، در اتاق من...!
حس می کنم که گردنه ای سخت پیش روست
جا مانده است پیچ و خمی در اتاق من
با واژه های توی سرم رنج می کشد
هر پنجشنبه عصر غمی در اتاق من

برای تهیه ی این کتاب می توانید به پیج اینستگرام نشر شانی مراجعه کنید:
@nashreshani1

همچنین می توانید از سایت نشر شانی تهیه کنید: 

http://www.nashreshani.com

  • ۱ نظر
  • ۰۱ اسفند ۹۸ ، ۲۳:۲۸
  • ۱۰۵ نمایش
  • نشر شانی

کتاب جیغ های صورتی
شاعر: ژاله افشاری مقدم

تنِ کبود شیونش به بوسه فکر می کند
شکنجه های در تنش به بوسه فکر می کند
به لحن عاشقانه اش دوباره ترس می پرد
ولی زبانِ الکنش به بوسه فکر می کند
زنی که رقص موی او اسیر سایه ها شده
صلیب دور گردنش به بوسه فکر می کند
زنی که زیر چادرش بهار رخنه کرده است
گلِ کنار دامنش به بوسه فکر می کند
از آخرین دریچه ها به عشق خیره می شود
و چشم های روشنش به بوسه فکر می کند
در انتهای جاده ها به شهر عشق می رسد
همیشه قبلِ رفتنش به بوسه فکر می کند

برای تهیه ی این کتاب می توانید به پیج اینستگرام نشر شانی مراجعه کنید:
@nashreshani1

همچنین می توانید از سایت نشر شانی تهیه کنید: 

http://www.nashreshani.com

  • ۲ نظر
  • ۰۱ اسفند ۹۸ ، ۲۳:۲۳
  • ۸۱ نمایش
  • نشر شانی

کتاب ماه شب پانزده
شاعر: عمران بهروج

چه سرهایی که بالا می رود از دار، با سکه
گره خورده ست تاریخ بشر، انگار با سکه
از این شایسته سالاری نباید هیچ حیران شد
اگر سلطان جنگل می شود کفتار با سکه
نباید انتظار مهربانی از طبیبان داشت
در آن شهری که درمان می شود بیمار با سکه
چگونه می شود از عشق شیرین گفت با فرهاد
که می سنجد عیار عشق را دلدار با سکه
حنای شعرهایش تا ابد بی رنگ بی رنگ است
که مزدش را گرفته شاعر دربار با سکه
ملالی نیست ساعت ها اگر برعکس می چرخند
که گاهی هم مربع می کشد پرگار با سکه
اگه چه سکه بالا رفته اما کور می خوانند
علی را کی تبادل می کند عمّار با سکه؟ 


برای تهیه ی این کتاب می توانید به پیج اینستگرام نشر شانی مراجعه کنید:
@nashreshani1

همچنین می توانید از سایت نشر شانی تهیه کنید: 

http://www.nashreshani.com

  • ۰ نظر
  • ۰۱ اسفند ۹۸ ، ۲۳:۱۸
  • ۶۵ نمایش
  • نشر شانی

کتاب جهیزیه خاک خورده
شاعر: امیررضا معروفی

توی هر کافه رو به هم با هر
پُک سیگار عاشقی کردیم
ما دو تا گربه ای که با سختی
روی دیوار عاشقی کردیم

ما دو تا یاکریمِ روی سیم
هدفِ سنگِ این و آن بودیم
‌گرچه هر بار سنگمان زدند
باز هر بار عاشقی کردیم

ما درون قبیله ای بودیم
که به عشق اعتقادشان کم بود
با دلی بیقرار شاد شدیم
با دلی زار عاشقی کردیم

می رسیدیم و سهممان چیزی
جز همان نقطه ی شروع نبود
ما به امید هیچ جنگیدیم
مثل پرگار عاشقی کردیم

ما دو محکوم این قبیله شدیم
حکم دادند و نیشخند زدیم
وسط دست و پا زدن روی
چوبه ی دار عاشقی کردیم


برای تهیه ی این کتاب می توانید به پیج اینستگرام نشر شانی مراجعه کنید:
@nashreshani1

همچنین می توانید از سایت نشر شانی تهیه کنید: 

http://www.nashreshani.com

  • ۰ نظر
  • ۰۱ اسفند ۹۸ ، ۲۳:۱۳
  • ۱۶۸ نمایش
  • نشر شانی

کتاب عشق به روایت مرزها
نویسنده: م برهانی نیا

میساء به قول کیهان دیوانه نبود. به دیوانگی نیاز نداشت برای عادت کردن به او.
به اندازه عمق سبز چشمان نافذش دلیل داشت برای آوردن؛ شاید دلایلش در محکمه احساسات زمخت و مردانه‌ی کیهان قابل قبول نبود، ولی در نظر دختری که یک نمه قلبش بر عقلش می‌چربید، در ذهنش دلایلی داشت که با آن حتی می‌شد خدا را هم اثبات کرد.
چرا دیوانه‌ی موجود صداکلفتی که صدایش به لطافت کت‌های مخملش بود، نباشد؟! مرد مغروری که همه او را با عنوان خان‌زاده‌ی جدی و پرهیبت عمارت شماره‌ی چهار منطقه‌ی بِرِیْم آبادان می‌شناختند... و میساء به موذی‌گری‌های کودکانه‌اش که نفسش را از یک خنده‌ی عاشقانه می‌بُرید.

 برای تهیه ی این کتاب می توانید به پیج اینستگرام نشر شانی مراجعه کنید:
@nashreshani1

همچنین می توانید از سایت نشر شانی تهیه کنید: 

http://www.nashreshani.com

  • ۱ نظر
  • ۰۱ اسفند ۹۸ ، ۲۳:۱۱
  • ۱۱۳ نمایش
  • نشر شانی